معنی از سوره های مدنی
حل جدول
مائده
فتح
نصر
نور
آل عمران، بقره، توبه، نسا، نصر، نور، زلزال، بینه، حشر، حجرات، مائده، محمد، انفال، حج، فتح، الرعد، احزاب، الرحمن، حدید، مجادله، ممتحنه، صف، جمعه، منافقون، تغابن، طلاق، تحریم، انسان
زلزال
سوره روشنایی، از سوره های مدنی
نور
فارسی به عربی
حضری، مدنی
عربی به فارسی
شهری , کشوری , اجتماعی , مدنی , غیرنظامی
لغت نامه دهخدا
مدنی. [م ُدْ دَ] (ع ص) نزدیک گردنده. (آنندراج). نزدیک شده. (ناظم الاطباء).
مدنی. [م ُ نا] (ع ص) مرد ضعیف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
مدنی. [م َ دَنی ی / م َ دَ] (ص نسبی) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات). شهری. شهرباش. حضری. مدری. قراری. ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی. (یادداشت مؤلف). اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری: تعلیمات مدنی. || منسوب به مدینهالرسول. مربوط به مدینه الرسول:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب.
نظامی.
|| خوش طبع. صاحب سلیقه. مقابل دهاتی. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || نام قسمی خط عربی. الف های این خط به سوی دست راست کج می شده و در شکل این خط خفتگی کمی بوده است. (ابن الندیم، از یادداشت مؤلف).
مدنی. [م ُ دُ] (ص نسبی) منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.
مدنی ٔ. [م ُ ن ِءْ] (ع ص) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص. (ناظم الاطباء) (از آنندراج).
مدنی. [م ُ] (ع ص) نزدیک شونده. رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده. (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
معادل ابجد
399